کد مطلب:299742 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:245

اشعاری که از حضرت فاطمه نقل شده است


از جمله ی این اشعار، آن است كه در سیره ی امام حسن (ع)، متذكر خواهیم شد كه به هنگام تكان دادن حسنین (ع) می خوانده است. از دیگر اشعار آن حضرت، ابیاتی است كه در رثای پدر بزرگوارش (ص) سروده است. وی پس از آنكه مقداری از خاك قبر شریف را به دست گرفت و آن را بر روی چشمانش گذارد شروع به خواندن این ابیات كرد:


«ماذا علی من شم تربت احمد

ان لا یشم مدی الزمان غوالیا [1] .


صبت علی مصائب لو انها

صبت علی الایام صرن لیالیا» [2] .


این ابیات را بیش از یكی از راویان نقل كرده اند. از دیگر اشعار آن حضرت (س) ابیاتی است كه در مرثیه ی پدرش سروده است، چنان كه در مناقب ابن شهرآشوب آمده و دو بیت فوق نیز در


آنها ذكر شده است:


«قل للمغیب تحت اطباق الثری

ان كنت تسمع صرختی و ندائیا


صبت علی مصائب لو انها

صبت علی الایام عدن لیالیا» [3] .


قد كنت ذات حمی بظل محمد

لا اختشی ضیما و كان جمالیا [4] .


فالیوم اخشع للذلیل و اتقی

ضیمی و ادفع ظالمی بردائیا [5] .


فاذا بكت قمریة فی لیلها

شجنا علی غصن بكیت صباحیا [6] .


فلاجعلن الحزن بعدك مؤنسی

و لاجعلن الدمع فیك وشاحیا [7] .


ماذا علی من شم تربة احمد

ان لا یشم مدی الزمان غوالیا [8] .


احمد بن زینی دحلان در كتاب السیرةالنبویة این اشعار را از فاطمه (س) در رثای پدر بزرگوارش (ص) نقل كرده است:


اغبر آفاق السماء و كورت

شمس النهار و اظلم العصران [9] .


و الارض من بعد النبی كئیبة

أسفا علیه و كثیرة الرجفان [10] .


فلیبكه شرق البلاد و غربها

و لیبكه مصر و كل یمان [11] .


در خاتمه ی این «وجیزه» كه تنها گوشه ای از زندگی سراسر نور و حماسه ی زهرای اطهر را می نمایاند، من نیز به آرزوی وصول به شفاعت آن حضرت پاره ای از اشعاری را كه دیگران در رثای دخت عزیز پیامبر (ص) سروده اند، به ترتیب ذیل و به نقل از كتاب ارزشمند زندگانی فاطمه زهرا (س) می آورم. [12] .


[1] چه باكي است بر كسي كه پس از بوييدن تربت پيامبر، تا آخر الزمان هيچ عطري را نبويد.

[2] بر من مصايبي فرو ريخت كه اگر بر روزها فرو مي ريخت، به شب تبديل مي شدند.

[3] بگو به غايبي كه در زير طبقات خاك است آيا صداي شيون و فرياد مرا مي شنوي؟.

[4] همانا من در سايه ي حمايت محمد بودم و از هيچ دشمني و كينه نمي ترسيدم و او ياور من بود.

[5] امروز در برابر فرومايه ذليلم و مي ترسم به من ستم شود، حال آن كه ستمگر را با پيراهنم دفع خواهم كرد.

[6] اگر در دل شب قمري بر شاخه اي بگريد، در حقيقت او بر گريه ي من است كه مي گريد.

[7] پس از تو حزن و اندوه را مونس خود خواهم كرد و اشك را براي خود روپوش (حمايل) قرار خواهم داد.

[8] چه باكي است بر كسي كه پس از بوييدن تربت احمد (ص)، در طول زمان هيچ عطري را نبويد.

[9] آفاق آسمان غبارآلود شد و تيره گرديد خورشيد روز و بام و شام هر دو يكسان شد.

[10] و زمين پس از وفات پيامبر دردمند و اندوهناك است و به عنوان تأسف بر او بسيار مي لرزد.

[11] پس بايد كه شرق و غرب گيتي بر او بگريند و بايد كه هر مصري و يماني بر او اشك ريزند.

[12] ابوالمستهل، كميت بن زياد اسدي

اهوي عليا اميرالمؤمنين و لا- الوم يوما ابابكر و لا عمرا (اميرالمؤمنين علي را دوست مي دارم ليكن ابوبكر و عمر را سرزنش نمي كنم).

و لا اقول و ان لم يعطيا فدكا- بنت النبي و لا ميراثه كفرا (اگر آنان فدك را به دختر پيغمبر ندادند و ميراث او را از وي بازگرفتند، نمي گويم كافر شدند).

الله يعلم ماذا يأتيان به- يوم القيامة من عذر اذا اعتذرا (خدا مي داند آن دو، در روز رستاخيز چه عذري خواهند آورد).

هاشميات، ص 84. تصحيح محمد محمود رافعي. چاپ دوم مطبعه ي شركة التمدن الصناعيه. مصر.

سيد اسماعيل حميري

و فاطم قد اوصت بأن لا يصليا- عليها و أن لا يدنوا من رجا القبر (فاطمه، علي و مقداد را وصيت كرد كه شب هنگام با آرامي، در خاموشي و پوشيده از ديده ها، او را به خاك سپارند).

عليا و مقدادا و ان يخرجوا بها- رويدا بليل في سكوت و في ستر (و آن دو تن (كه از آنان ناخشنود بود) بر وي نماز نخوانند و به قبر او نزديك نشوند).

مناقب، ج 3/ ص 363. ديوان ص 243- 244

(انها اسرع أهلي ميتة- و لحاقا بي، فلا تكثر جزع (پيغمبر گفت: فاطمه از ديگر خاندان من زودتر مي ميرد، و به من مي پيوندد در مرگ او بسيار ناله مكن!).

(فمضي و اتبعته والها- بعد غيض جرعته و وجع (پيغمبر رفت و فاطمه از آن پس كه خشم و درد را جرعه جرعه نوشيده بود، مشتاقانه به دنبال او شتافت).

ديوان/ ص 289. مناقب 3/ ص 362

دعبل

الم تر للأيام ما جر جورها- علي الناس من نقص و طول شتات (نمي بيني روزگار چگونه ستم خود را بر مردمان مي گستراند. از آنان مي كاهد و جمعشان را به پراكندگي مي كشاند).

فكيف و من اني يطالب زلفة- الي الله بعد الصوم و الصلوات (پس از روزه و نماز از كجا و چگونه مي توان به خداي بي نياز نزديك شد؟).

سوي حب أبناء النبي و رهطه- و بغض بني الزرقاء و العبلات (مگر با دوستي فرزندان پيغمبر، و خويشاوندان او و دشمني مروان حكم و ياران او).

و هند و ما ادت سمية و ابنها- اولو الكفر في الاسلام، و الفجرات (و هند و آنچه سميه (مادر زياد) و فرزندانش- خداوندان كفر و زشتكاري- كردند).

هم نقضوا عهد الكتاب و فرضه- و محكمه بالزور و الشبهات (كه به دروغ و تلبيس كتاب خدا را پس پشت افكندند و واجب او را ترك گفتند).

تراث بلا قربي وملك بلا هدي- و حكم بلا شوري بغير هداة (ميراثي را كه سزاوار آن نبودند ربودند، و بي بصيرت و بينائي حكومت نمودند).

و لو قلد و الموصي اليه زمامها- لزمت بمأمون من العثرات (اگر زمام كار را به وصي پيغمبر مي سپردند آنان را بي خطر به راه راست مي برد).

سقي الله قبرا بالمدينة غيثه- فقد حل فيه الامن بالبركات (باران رحمت پروردگار قبري را كه در مدينه است سيراب سازد. كه جاي امن و بركت است).

نبي الهدي صلي عليه مليكه- و بلغ عنا روحه التحفات (پيغمبر راهنما كه درود فرشتگان خدا بر وي و سلام ما ره آورد روح او باد).

افاطم لو خلت الحسين مجدلا- و قد مات عطشانا بشط فرات... (اي فاطمه اگر به خاطرت مي گذشت كه حسين تشنه كام در كنار فرات بر روي خاك جان داده است).

اذن للطمت الخد فاطم عنده- و أجريت دمع العين في الوجنات (بر كنار او مي ايستادي و بر چهره مي زدي و سرشك بر گونه ها روان مي ساختي).

افاطم قومي يابنة الخير و اندبي- نجوم سماوات بأرض فلاة... (فاطمه! اي دختر بهترين آدميان برخيز و بر ستارگان آسمان كه بر پهنه بيابان افتادند توجه كن!).

أري فيئهم في غيرهم متقسما- و أيديهم من فيئيهم صفرات... (مي بينم كه حق آنان ميان ديگران قسمت مي شود، و دست ايشان از مالشان تهي است).

ديار رسول الله أصبحن بلقعا- و آل زياد تسكن الحجرات (خانه هاي پيغمبر خدا ويران است و فرزندان زياد ساكن منزلگاههاي آبادان).

و آل رسول الله تدمي نحورهم- و آل زياد آمنوا السربات... (گلوگاه فرزندان پيغمبر را مي برند و فرزندان زياد در آرامش به سر مي برند).

خروج امام لا محالة خارج- يقوم علي اسم الله و البركات (به ناچار اما مي بايد برخيزد و بنام خدا و بركات او با ستمكاران بستيزد).

يميز فينا كل حق و باطل- و يجزي علي النعماء و النقمات (حق را از باطل جدا سازد. ستمكار را كيفر دهد و فرمانبردار را بنوازد).

فيا نفس طيبي ثم يا نفس ابشري- فغير بعيد كل ما هو آت (اي دل! خوش باش و اي دل ترا بشارت باد! كه آنچه بايد شود دير نخواهد كشيد).

سلامة الموصلي

لما قضت فاطم الزهراء غسلها- عن أمرها بعلها الهادي و سبطاها (چون فاطمه (س) از رنج اين جهان آسود، به وصيت او شوي او و دو فرزندش او را شستند. (سبط، در معني فرزند زاده مشهور شده است. اما معني ديگر آن فرزندي است كه مورد اختصاص و خالص نسب باشد. (لسان العرب)).

و قام حتي اتي بطن البقيع بها- ليلا فصلي عليها ثم واراها (و در دل شب هنگامي كه ديده هاي همه در خواب بود او را به بقيع برد پس بر او نماز خواند و قبر او را از مردم پوشاند).

و لم يصل عليها منهم احد- حاشا لها من صلاة القوم حاشاها (و هيچكس از آنان (كه زهرا دوست نمي داشت)، در اين نماز شركت نداشت. چه او را به نماز آنان نيازي نبود).

مناقب، ج 3، ص 363

يا نفس ان تلتقي ظلما فقد ظلمت- بنت النبي رسول الله و ابناها (اي نفس اگر ستمي مي بيني دختر پيغمبر خدا و فرزندان او ستم ديدند).

تلك التي احمد المختار والدها- و جبرئيل أمين الله رباها (دختري كه پدر او احمد مختار است و پرورنده او جبرئيل، امين پروردگار).

الله طهرها من كل فاحشة- و كل ريب و صفاها و زكاها (خدايش از هر زشتي و عيب پاك نمود و او را پاكيزه ساخت و از غل و غش بيالود).

مناقب، ج 3، ص 358

صنوبري

من ذا لفاطمة اللهفاء ينبئها- عن بعلها و ابنها انباء لهفان (چه كسي خبر مي دهد به فاطمه ستمديده كه بر شوي و فرزند او چه رسيده؟).

من قابض النفس في المحراب منتصبا- و قابض النفس في الهيجاء عطشان (يكي در محراب عبادت (از ضرب شمشير) مرد و يكي در رزمگاه تشنه كام جان سپرد).

نجمان في الارض بل بدران قد أفلا- نعم و شمسان اما قلت شمسان (دو تن دو ستاره كه در زمين غروب كردند، نه كه چون دو ماه تمام، ماه كجا؟ كه خورشيد از آنان روشني مي ستد به وام).

الغدير، ج 3، ص 371

ناشي ء صغير

بني أحمد قلبي لكم يتقطع- بمثل مصابي فيكم ليس يسمع (اي فرزندان احمد دلم در مصيبت شما خونست و آنچه بر شما رفت از طاقت شنيدن بيرون).

فما بقعة في الارض شرقا و مغربا- و ليس لكم فيها قتيل و مصرع (در مشرق و مغرب زمين جائي نيست، جز كه از شما در آنجا كشته اي و يا در خاك و خون آغشته اي است).

ظلمتم و قتلتم و قسم فيئكم- و ضاقت بكم أرض فلم يحم موضع (بر شما ستم كردند، شما را كشتند، و آنچه از آنتان بود بردند، و برايتان نهشتند، تا آنكه زمين بر شما تنگ شد و مردم آن با شما در جنگ).

عجبت لكم تفنون قتلا بسيفكم- و يسطو عليكم من لكم كان يخضع (از كار شما در شگفتم: به شمشيري كه از آن شماست شما را مي ميرانند و آنانكه زير دست شما بودند بر شما فرمان مي رانند).

جسوم علي البوغاء برمي و ارؤس- علي ارؤس اللدن الذوابل ترفع (پيكرها بر خاك نرم تيره واگذاشته و سرها بر نوك نيزه هاي گزان برافراشته).

كأن رسول الله أوصي بقتلكم- و أجسامكم في كل أرض توزع (پنداري سفارش رسول خداست كه شما را از دم تيغ بگذرانند و هيچ سرزميني را از پيكرهاي شما بي نصيب ندارند).

معجم الادباء، ج 13، ص 293. وفيات الاعيان، ج 3، ص 51- 53. الغدير، ج 4، ص 28.

ابن حماد

و روي لي عبدالعزيز الجلودي- و قد كان صادقا مبرورا (عبدالعزيز جلودي كه راستگو بود و مبرور).

عن ثقاة الحديث أعني العلائي- هو أكرم بذاوذا مذكورا (از علائي كه امين بود و به امانت و بزرگواري مذكور).

يسندوه عن ابن عباس يوما- قال كنا عند النبي حضورا (و او از ابن عباس روايت كند با سند معتبر كه روزي بوديم در محضر پيغمبر).

اذ اتته البتول فاطم تبكي- و توالي شهيقها و الزفيرا (فاطمه نزد او آمد گريان و از سوز سينه نالان و نفس زنان).

قال ما لي أراك تبكين يا فاطم- قالت و أخفت التعبيرا (پدرش پرسيد: گريه ات از چيست؟ گفت:).

اجتمعن النساء نحوي و أقبلن- يطلن التقريع التعييرا (از زخم زبان و سرزنش زنان).

قلن ان النبي زوجك اليوم- عليا بعلا عديما فقيرا (كه گفتند امروز پيغمبر، ترا به علي داد شوهر، كه شوئي است درويش و نادار).

قال يا فاطم اسمعي و اشكري الله- فقد نلت منه فضلا كبيرا (پيغمبر فرمود: اي فاطمه! بشنو. و خدا را سپاس دار! كه فضيلتي به تو داد از همه بيشتر).

لم ازوجك دون اذن من الله- و مازال يحسن التدبيرا... (اين زناشوئي با رخصت خداست و آنچه از براي بندگان مي خواهد بجاست).

يا بني احمد عليكم عمادي- و اتكالي اذا اردت النشورا (اي فرزندان رسول! آن روز كه روز جزاست اعتماد من به شماست).

و بكم يسعد الموالي و يشقي- من يعاديكم و يصلي سعيرا (دوستان شما نيك بختند و شادان و دشمنانتان بدبخت و در آتش دوزخ سوزان. «مناقب اين بيت ها را بنام عبدي الكوفي نوشته است ولي چنانكه مؤلف الغدير نويسد: قصيده مفصلي كه اين بيت ها جزء آنست از آن ابن حماد است».

الغدير، ج 4، ص 167- 168 (مترجم).